سرگذشت رنگ ها، میشل پاستورو
کتابی جالب، کوتاه، خواندنی و دوست داشتنی! کتابی که تعجب میکنم چرا انقد مهجور و ناشناس است! اصلا چه کسی قبل از خواندن این کتاب میداند که ...
· روش های بدست اوردن رنگ ها چقدر در ارزش های نمادین ان ها موثر است؟ مثلا وقتی ساختن رنگ سیاه سخت بود این رنگ توسط طبقه ی مرفه جامعه استفاده میشد تا تفاوتی بین خودشان و روستایی ها نشان دهند! یا وقتی رنگ سبز به لحظا شیمیایی ناپایدار بود و نماد سستی شد.
· شنل قرمزی، سفید برفی روباه و زاغ . چرا اینطوری رنگ شده اند؟
· چطور ظهور صنعت چاپ و کاغذ باعث شد کم کم این سوال پیش آید که ایا سفید واقعا رنگ است؟ یا بی رنگی؟
· این ک سابق بر این بیشتر وقت ها تشخیص بین مات و براق، روشن و تاریک، صاف و صیقلی و زبر، فشرده و کم تراکم مه تر بوده تا تفاوت بین رنگ ها.
· این ک سفید سیاه قرمز صورتی و ... کلماتی که در زبان های مختلف برای نامیدن رنگ ها به کار میبریم چه اندازه در ادراک ما از رنگ ها موثر اند؟
· چرا امروز شلوار جین ابی است؟ چرا صورتی را به زنان نسبت میدهیم؟ چرا رنگ سیاه به نظرمان شیک و رسمی می آید؟ چرا فکر میکنیم سفید تمیز تر هست و یخچال و دستشویی و ... سفید باید باشند؟ چرا فریز آبی است؟
· چرا زمین های بازی سبزند؟ چرا جادو ها سبز نمایش داده می شوند؟ چرا دلار سبز است؟
· این ک شیمی دان های قرن هجدهم یک تئوری شبه علمی ارائه دادند و رنگ های اولیه زرد و ابی و قرمز و باقی رنگ ها ترکیب این هاست؟ این ک چقدر این فکر اشتباه است و بر اساس این پنداره ی غلط هنر چه قدر تغییر جهت داد در استفاده از رنگ ها
· این ک در بسیاری از زبان های قدیمی سبز و خاکستری یکی بودند! و اغلب با هم اشتباه گرفته می شدند!
· مدت های زیادی برای صورتی تعریفی وجود نداشت!
· در اواخر قرون وسطی خاکستری را متضاد سیاه می دانستند!!
· این ک در شرق، جفت های قرمز-سفید و قرمز -سیاه متضادهای قوی تری به حساب می آیند و در غغرب هم گاهی ... مثال بازی شطرنج!
· این ک چطور ظهر عکاسی، صنعت چاپ و سینما کم کم این تصور دور از واقعیت را که سفید مقابل سیاه است را مسلط کرد. چیزی که از دید یک شخص در دوران باستان یا قرون وسطی پوچ و بی معنی بود.
اگر از بچه های خیلی کم سن بپرسیم در رنگین کمان سبز و قرمز و زرد و ابی میبینند! ارسطو فقط چهار رنگ در ان میدید! در قرن سیزدهم اساتید اکسفورد فقط پنج یا شش رنگ دیدند! باید رنگین کمان را فراموش کرد او همیشه به ما دروغ می گوید و ما فقط چیزی را نشان میدهد که ما دوست داریم.
مثال رنگین کمان و البته همه ی شواهد و مدارکی که نویسنده با اشراف به منابع مختلف در اختیارمان میگذارد ما را به این نتیجه می رساند که اولا رنگ ها صرفا دسته بندی های انتزاعی ای هستند که ما برای نامیدن و دسته بندی و صورت بندی ساده تر 180 تا 200 طیف رنگی ای که میبینم اختراع کردیم برخی رنگ ها، رنگ های پایه هستند رنگ های مرجع (که ان ها هم بر حسب اتفاقاتی مثل سادگی در تولید رنگ مایه، پایداری شیمیایی یا سنت های دیرین پایه شدند) تصور میکنیم باقی رنگ ها از ترکیب این ها درست شده (که ممکن است واقعا اینطور نباشد و شیوه ی تولید مستقل داشته باشند یا حتی ترکیب ها آن رنگ را ندهند!) برای برخی رنگ ها مرجع طبیعی گذاشتیم مثلا نارنجی orange و رنگ های دیگری که در طبیعت میبینیم! در واقع یک رنگ مجموعه ای است از نمادها و قراردادها. یک رنگ، طبقه ای فکری و مجموعه ای از نمادهاست. دلیلش این است که شش رنگ پایه تنها رنگ هایی هستند که مرجع ندارند.
دوما این که معنای و نمادپردازی هایی که برای رنگ ها وجود دارند نه تنها جهانی نیستند بلکه حتی ثابت و پایدار هم نیستند. سفید در چین رنگ عزاست و زرد در قرون وسطی معنای دیگری داشته!
خلاصه این که رنگ موجودیتی فرهنگی است تا طبیعی، قراردادی است تا عینی و علمی ... به این فکر می افتیم که چقدر و چه چیزهای دیگری هستند که این چنین فرهنگی قرادادی و اعتباری اند اما ما داعیه ی عینی بودن، واقعی بودن آن ها را داریم؟