کتاب چشمان پوست، معماری و ادراکات حسی: یوهانی پالاسما
همه ی ما با زبان معمول رشته ی معماری آشنا هستیم. فرم،
عملکرد و ... که در این میان فرم و کیفیت بصری طرح بیش از همه مورد توجه قرار
میگیرد. البته این توجه بیش از اندازه اتفاقی نیست. چنان که یوهانی پالاسما در
کتاب چشمان پوست به واکاوی ریشه های فلسفی، تکنولوژیکی و ... این توجه و ارجحیت
بینایی در تمدن غرب میپردازد. کتابی که اتفاقا خیلی زود به یکی از کتب درسی
دانشکده های معماری سراسر جهان تبدیل شده است. در این نوشتار کوتاه سعی میکنم
شما را با این کتاب آشنا کنم.
در بخش نخست کتاب نویسنده با نگاهی متفاوت و مستدل به بیان، تعریف و جایگاه حواس مختلف می پردازد و با نقد نظریه های کلان نگره های بینایی محور، حس لامسه را مادر حواس نامیده و سعی در برقراری ارتباط میان این موضوع و طراحی معماری دارد.یک معماری حس بنیاد،تن محور و انسان گرا. در ادامه نویسنده به بررسی پدیده مدرنیته و پسامدرنیته پرداخته و از میان آن ها ویژگی های مثبت هرکدام را استخراج میکند.یوهانی پلاسما، در باب معماری فضای گفتاری و فضای دیداری را در تقابل با هم قرار داده و در این باره می گوید: "همانطور که سلطه ی بینایی جایگزین سلطه شنوایی شده است،تفکر موقعیتی نیز جای خود را به تفکر انتزاعی داده است....گرچه کلمات ریشه در کلام گفتاری دارند، اما نوشتن مستبدانه آن ها را تا ابد در میدان بینایی محبوس می کند،یک فرد با سواد هرگز نمی تواند دیگر بار درک و حسی را بازیابد که افراد صرفا متکی به ارتباط گفتاری از کلام دارند."
در ادامه نگاه معماران دیگر به معماری بیان می شود به طور مثال توصیفات لکوربوزیه از معماری کاملا نشان از یک معماری چشم محور دارند نه یک معماری همه جانبه که تمامی حواس انسان را درگیر کند. امروزه ما طراحان، شدیدا درگیر معماری تصاویر دیداری شده ایم ،معماری به جای انکه یک رویارویی بدنی موقعیت مند باشد به هنر عکس های چاپی بدل شد که در این فرهنگ حتی نگاه نیز عمق و انعطافش را از دست داده و به تصویری تخت و یک رو تبدیل شده است. نویسنده از جدالی میان حس بینایی و لامسه نیز سخن می گوید که در معماری امروز باید به دنبا ل حد تعادلی در هریک بود.
از دیگر مواردی که مورد نقد قرار گرفته است مصالح ماشین ساخت امروزی هستند که دیگر اثری از گذشته و مرور زمان (بعد زمان) و حتی روند ساخت در خود ندارند و به گونه ای شاید بتوان گفت نوعی بی هویتی و ترس در آ نها احساس میشود،ترسی که با ترس ما از مرگ مرتبط است.
در بخش دوم نویسنده به طور مجزا به هریک از حواس و رابطه ی آن ها باهم پرداخته و با آوردن مثال ها و توصیفات بسیار دقیق و جذابی سعی در بیان همپوشانی و در هم تنیدگی حواس دارد. در ابتدای این بخش بدن به عنوان مرکز در نظر گرفته شده و همه چیز حول آن تعریف میشود برای مثال نویسنده میگوید: " من خود را در شهر تجربه میکنم و شهر از طریق تجربه ی بدنی من است که وجود دارد.شهر و بدن من یکدیگر را تعریف و تکمیل می کنند.من در شهر ساکنم و شهر در من....بدن های ما و حرکاتمان در تعامل مدام با محیط هستند."
پس از آن نیاز زنجیره وار حس ها به یکدیگر را بیان میکند و در باب معماری میگوید:" یک اثر معماری به عنوان مجموعه ای از عکس های جداگانه درک نمی شود، بلکه در حضور مادی و معنوی تماما تجسم یافته اش تجربه می شود.یک اثر معماری ساختارهای بدنی و ذهنی را یکی میکند و درهم می آمیزد."
نویسنده چشم را عنصر فاصله گذار میداند که در مقابل حس لامسه که باعث نزدیکی و صمیمیت می شود قرار می گیرد. همانطور که در زندگی روزانه نیز تجربه شده است، در حالات عاطفی و برانگیخته انسان معمولا چشم های خود را میبندد و از حس لامسه و بویایی بهره میگیرد.
آنچه که درمعماری امروز به فراموشی سپرده شده است، توجه به معنای هستی شناختی هریک از عناصر معماری است، اینکه هریک چه هدف و مفهومی را در خود نهفته دارند و معمار باید متناسب با ذات آن، آن را به کار برد.
یکی دیگر از نکاتی که در این بخش از کتاب مورد توجه قرار گرفته است،اهمیت دادن به صوت و حس شنوایی است. زیرا صوت می تواند منتقل کننده ی حالات و اتفاقات جاری در یک فضا باشد.
در مقابل صوت ما با سکوت مواجه هستیم ولی سکوتی که در معماری از آن سخن گفته می شود سکوتی متفاوت است، به گفته ی نویسنده:" سکوت معماری سکوتی است گویا و پذیرا، سکوتی که تاثیر می پذیرد، به خاطر می سپارد و به یاد می آورد.یک اثر قدرتمند معماری تمامی صداهای بیرونی را ساکت می کند و توجه مارا به خودمان معطوف و متمرکزمی کند..."
نویسنده سپس به سراغ حس بویایی رفته، وی به بیان مثال های دقیقی از بوی فضاهای مختلف می پردازد و تفاوت آن ها را اشکارا بیان کرده و اهمیت توجه به آن در طراحی معماری را گوشزد میکند. پالاسما معتقد است که، انسان از آغاز زندگی بر روی کره ی زمین برای گذراندن زندگی خود حرکاتی را انجام میداده، کنش ها و واکنش هایی که در نهاد او جا خشک کرده اند. از آنجایی که معمار ی محیطی برای گذران زندگی انسان طراحی می کند، پس باید به این خصلت های رفتاری آغازین توجه داشته باشد.
یکی دیگر از مفاهیم کلیدی این کتاب، همذات پنداری فرافکنانه است.مفهوم " همذات پنداری فرافکنانه" که ملانی کلاین آن را مطرح می کند به این معناست که در واقع تمام داد و ستدها و برهم کنش های انسانی، فرافکنی پاره هایی از "خود" بر دیگری است. ارتباط گیری با یک بنا نیز به همین شکل صورت میگیرد. معماری در واقع یک رابطه ی مستقیم است از بدن معمار به بدن کسی که با اثر مواجه شده است.
وظیفه ی معماری:
معماری هنر همسازی میان ما و جهان است و این میانجی گری از طریق حواس صورت می پذیرد. به گفته ی فرانک لوید رایت: " انچه امروز در معماری بیش از هرچیزی به آن نیاز است درست همان چیزی است که در زندگی به آن نیاز است.انسجام و یکپارچگی..." ضرورت به کارگیری این بیانیه در باب رسالت معماری امروز بیش از پیش است و این دیدگاه فهم کامل وضعیت انسانی را می طلبد.
به هر حال، آنچه کتاب چشمان پوست را ویژه کرده است، نگاه همه جانبه و دقیق و تخیل بالا و توصیفات شاعرانه و ادبی و چند بعدی نویسنده است.