انسان در جستجوی معنی، ویکتور فرانکل
با عرض شرمندگی :-)
ب نظرم کتاب نه در وجه داستانی و نگارش قدرت و کشش دارد و نه در ان اموزه های روان شناسانه
آنقدر که کتاب را بعد از ۶۰ صفحه رها کردم. تنها چیزی که به خواندن امیدوارم میکرد و از نوشتن یک ریویو بدتر منعم کرد همین تجربه ی اصیل و دست اول و البته دردناک نویسنده بود وگرنه همین مقدار باوری هم که به دریافت هایش پیدا کردم را هم نمیداشتم.
پ ن: البته که کلا از روان شناسی بدم میاد. خیلی ازش نخوندم و نمیدونم اما شنیدم که بیش از این که دنبال حقیقت باشه دنبال تعادله «به چی اعتقاد داری تا با اون ها مشکل ر حل کنم» به سوالی اون قدر که باید پرداخته نمیشه چه بدتر که پرداختن به آن سوال زندگی فرد را زیر و رو کند. درست مقابل فلسفه
اگر زندگی بی معناست یا ارزش زیستن نداره پس چرا همین حالا تمومش نکنیم؟ به جای این که دنبال جواب های دم دستی و سرهم بندی ماجرا باشیم. این ها رسیدن به پاسخ های اصیل را با نشون دادن سراب و تخدیر، ان هم با اصالت دادن به تعادل و زیستن، دور از دسترس تر میکند.