کتاب، فاضل نظری
فکر میکنم اکثر نسل جوان با اشعار زیبا و دل نشین و شعر نو فاضل نظری آشنایی داشته باشند. اشعاری که گاه تا عمق جان آدمی نفوذ میکنند...و البته گاهی شاید اهنگ تکراری و یا مضمون و کلمات مشابه اندکی دلزدگی ایجاد کند ولی با این وجود کتاب برای خواندن و هدیه دادن پیشنهاد میشود :)
گزیده ای از اشعار کتاب:
1-
می خرامد غزلی تازه در اندیشه ما
شاید آهوی تو
رد می شود از بیشه ما
دانه ی سرخ
اناریم و نگه داشته اند
دل چون سنگ تو
را در دل چون شیشه ما
اگر از کشته ی
خود نام و نشان می پرسی
عاشقی شیوه ما
بود و جنون پیشه ما
سرنوشت تو هم
ای عشق فراموشی بود
حک نمی کرد
اگر نام تو را تیشه ما
ما دو سرویم
در آغوش هم افتاده به خاک
چشم بگشا که
گره خورده به هم ریشه ما
2-
خونبها
شراب تلخ بیاور که وقت شیداییست
که آنچه در سر من نیست بیم رسواییست
چه غم که خلق به حسن تو عیب میگیرند
همیشه زخم زبان خونبهای زیباییست
اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشاییست
شباهت تو و من هر چه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل، تنهاییست
کنون اگر چه کویرم، هنوز در سر من
صدای پَر زدن مرغهای دریاییست
3-
با لب سرخت مرا یاد خدا انداختی
روزگارت خوش که از میخانه، مسجد ساختی
روی ماه خویش را در برکه میدیدی ولی
سهم ماهیهای عاشق را چه خوش پرداختی
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل میباختی
من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود
میتوانستی نتازی بر من، اما تاختی
ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
«عشق» را شاید، ولی هرگز «مرا» نشناختی...
من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست
کی طمع در گردش گردون دون پرور کنم
گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم
گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم
عاشقان را گر در آتش میپسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم
دوش لعلش عشوهای میداد حافظ را ولی
من نه آنم کز وی این افسانهها باور کنم